یک دو سه امتحان می کنیم! گزارش از کنجی ننه
سلام، کنجی ننه گزارش میدهد. اینجانب هر وقت فکر میکنم قرار است یه ننه کنجی واقعی شوم ؛ خندهام میگیرد. نه تنها من که دوستان ننه کنجی هم با پوزخند از این مساله میگذرند. کنجی ننه امسال سال خوبی داشته و قصد دارد سال خوبش را خوبتر کند. چه جوری ؟ بله با کاشتن یک عدد کنجی در دلش. اما مشکل اینجاست که تنها خواست و قصد کنجی ننه کافی نیست، کنجی بابا هیچ رقمه حاضر به همکاری نیست. کنجی بابا احساس میکند دیگر از وقت کنجی کاشتن و برداشتن گذشته است. الان هم کنجی بابا رفته دوچرخه سواری و کنجی ننه با سرما خوردگی مانده در خانه!
این را بگویم که از اولش تقصیر کنجی ننه بوده و هست. اما مثلا این وبلاگ قرار است کنجی ننه را به شوق بیاورد که حداقل بعد از سه چهار سال برود سراغی دکتری و بگوید که بعله حالا بعد از 8 سال از عروسیشان با کنجی بابا دلش میخواهد که یک کنجی بامزه توی دلش کاشته شود. یعنی می شود بعد از این همه سال، کنجی ننه که از بچهها خوشاش نمی امد و یک آدم فیس فیسو و مثلا روشن فکر بوده چه اتفاقی افتاده که دلش میخواهد بچه دار شود؟
در هر صورت کنجی ننه یک مادر نسبتا پیر اما بسیار پر انرژی است که فکر میکند با انرژی مثبت و این حرفا میتواند کنجیدار شود. این هفته کنجی ننه که دانشمندی است برای خود می رود توی گوگل سرچ میکند و اسم یکی دو تا دکتر را از روی قیافهشان پیدا می کند و میخواهد برود تا ببیند اصلا توانایی کنجیدار شدن را دارد یانه ؟ ملاک کنجی ننه در انتخاب دکتر قیافه کج و کوله ایشان و اندک نشانی از خل وضعی است. حالا شماچه کسی را پیشنهاد می کنید ؟ دکتر قرتی، متوهم و فانتزی نمی خوام. یک چیزی در مایه های ماماهای قدیم با همان خشانت و هیبت!